مادرم همیشه به ما «بچههاش» میگه: درسته که قم هیچی نداره اما یه حضرت معصومه(س) داره که اندازه یه دنیا میارزه.
نمیدونم تا حالا شما به این نکته رسیدید یا نه؟!
شبها یا حتی روزهای زیادی برام اتفاق افتاده که فقط همین فاطمه معصومه(س) بوده که میتونسته به حرفهام گوش بده چون خیلی وقتها کسی نیست که به حرف آدم گوش کنه بعضی وقتا بعضی حرفها رو حتی به پدر و مادر هم نمی شه زد.
گاهیاوقات دلم آدم میگیره میره اون گوشه صحن میشه فقط نگاه میکنه به ادمهایی که مییان و میرن به اونایی که ایستادهاند و زیارتنامه میخونن حتی اون بچههای کوچیک و باصفا، همین نگاه کردن دل و جون آدم رو صفا میده خیلی لذت بخشه.
گاهی اوقات اصلا لازم نیست حرف بزنی مهم اینکه که بریم در حریم امنش بنشینی. گاهی اوقات فقط باید گوش بدی با نگاهت گوش بدی با دلت گوش بدی.
گوشدادن شاید خیلی وقتها لذت بخشتر از شنیدن باشه مهم اینه که وقتی اونجا میری بدونی داری کجا میری بدونی که فاطمه معصومه(س) کی هست و چیکار میتونه برات بکنه.
آدمهایی هم هستن وقتی اونجا میرن حتی خجالت میکشن حرف بزنن از خودشون بگن از غصهها و غمهاشون بگن.
میدونید چیه به نظر شاید حتی این بیادبی باشه که آدم در محضر یک بزرگی بره و صحبت از غمها و غصهها بکنه به نظر من اون کسی که وقتی پیشش میری و از حال و روز آدم نفهمه که چشه یا چه مشکلی داره اصلا نمیتونه بزرگ باشه. نمیتونه کسی باشه که ادم بخواد باهاش حرف بزنه یا ازش چیزی بخواد.
خب وقتی یک شخص کریمی مثل حضرت فاطمه معصومه وقتی آدم رو میبینه یقینا میتونه متوجه بشه که مشکل و گرفتاری آدم چیه و اگه امکانش باشه حتما حلش میکنه. پس این همه عجز و ناله و بیان مشکلات و گرفتاریها برا چی هست؟
واقعا نمیدونم شاید توی همون گفتنش هم یک حکمتی باشه.